همزمان با آغاز حرکت های مردمی در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا، کشورهای غربی به ویژه آمریکا برای حفظ منافع و یا سوق دادن تحولات در مسیر خواسته های خود به حرکت درآمدند. در این چارچوب، حوزه شمال آفریقا با محوریت جنگ لیبی را به ناتو واگذار کرده و تحولات حوزه خلیج فارس و مصر را به اعراب سپرده تا در لوای آن بتواند با چهر ه ای پاک به اهداف خود دست یابد. در این چارچوب مدیریت اعرابی - آمریکایی در چند حوزه قابل مشاهده است. اقداماتی که در ظاهر عملکرد شورای همکاری خلیج فارس است، اما در نهایت مدیریت آمریکا در لوای آن اجرا می شود.
پیش از آغاز حرکت های مردمی در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و شمال آفریقا، اعراب با سکوت خویش در برابر تجزیه سودان به بهانه همه پرسی جدایی و یا ادامه اتحاد جنوب با شمال، در تحقق اهداف استعماری غرب و صهیونیست ها گام برداشتند.
در قبال مصر، در حالی که حرکت های مردمی به سقوط مبارک منجر شد، بازی اعراب به برقراری ارتباط با دولت جدید و شورای نظامی برای حفظ شرایط موجود معطوف شد. در این چارچوب، اعراب تلاش کردند تا مصر را به عنوان بخشی از جهان عرب در کنار خویش حفظ کنند. اعطای کمک های مالی، حمایت از دولت عصام شرف، پذیرش دبیر کل «نبیل العربی» وزیر خارجه مصر بر اتحادیه عرب و ... از جمله این اقدامات است. هر چند که این کشورها در اموری چون جلوگیری از محاکمه مبارک و دوری نسبی مصر از رژیم صهیونیستی ناکام بوده اند، اما در نهایت تلاش کرده اند تا از فروپاشی و دوری کامل مصر از اهداف آمریکا جلوگیری کنند. بخش دیگری از تحرکات شورای همکاری خلیج فارس و کشورهای عربی را در تحولات لیبی می توان مشاهده کرد. هر چند که لیبی بخشی از جهان عرب می باشد، اما کشورهای عربی با ادعای حمایت از بشریت عملاً در جنگ طلبی ناتو مشارکت کردند. کشورهایی مانند قطر و امارات با اعزام نیروی نظامی و عربستان با حمایت های مالی عملاً در جنگ ناتو حضور یافته اند.
همزمان با اوج گیری قیام های مردمی در بحرین، کشورهای عربی بدون توجه به مطالبات مردمی در مسیر سرکوب مردم بحرین و کمک به آل خلیفه در این حوزه پرداختند. در قبال بحرین کشورهای عربی با ورود نظامی به این کشور در لوای طرح سپر جزیره برای حفظ موقعیت، به ویژه جلوگیری از فروپاشی پایگاه 5 دریایی آمریکا گام برداشتند.
در قبال یمن، شورای همکاری خلیج فارس با نام ابتکار عمل برای حل بحران، طرح موسوم به (30+60) را ارائه کرد که بر اساس آن ظرف 30 روز «صالح» از قدرت کناره گیری و در 60 روز نیز روند انتقال قدرت صورت می گیرد. هر چند که شورا حرکت های بسیاری برای اجرای این طرح صورت داد، اما در نهایت، در آن ناتوان بود. بسیاری از ناظران سیاسی تأکید دارند که طرح های شورا در یمن برگرفته از اهداف آمریکا بوده که تلاش کرده تا به جای دخالت مستقیم از این کشورها، برای حفظ منافع خود در این کشور بهره برداری کند. در قبال عراق نیز کشورهای عربی با تحریم و به نوعی فضاسازی منفی علیه آن برآن بوده اند که دوری این کشور از جبهه مقاومت به ویژه خودداری از حمایت مردم بی دفاع بحرین و نیز پذیرش ادامه حضور آمریکا را اجرایی سازند. اسناد نشان می دهد که برخی کشورهای عربی برای تحقق اهداف آمریکا در عراق، میلیاردها دلار سرمایه گذاری کرده اند.
کشورهای عربی متأسفانه در چارچوب بازی آمریکایی پروژه ایران هراسی را نیز اجرا کرده اند. آنها در مواضع سیاسی و رسانه ای برآن بوده اند تا نقشی منفی از ایران در تحولات منطقه القا کنند. البته موقعیت منطقه ای و افشای واهی بودن ادعاهای کشورهای عربی و غربی علیه ایران، این پروژه را با ناکامی مواجه ساخته به گونه ای که پس از مدتی، کشورهای عربی از لزوم تعامل با جمهوری اسلامی سخن به میان آوردند.
نمودی دیگر از بازی اشتباه عربی را در تحولات فلسطین می توان مشاهده کرد. هر چند که فلسطینی ها با طرح آشتی ملی گام هایی برای رسیدن به وحدت و مقابله واحد با صهیونیست ها برداشته اند، اما گزارش ها از همگرایی برخی کشورهای عربی با آمریکا و صهیونیست ها در برابر این روند حکایت دارد. مواضع ضعیف اعراب در قبال اشغالگری صهیونیست ها و ادامه محاصره غزه در ماه های اخیر، تشدید تحرکات صهیونیست ها را به همراه داشته است.
در اقدامی دیگر، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در تحرکات واحد بر آن شده اند که سیاست افزایش فشارها بر سوریه را اجرایی سازند که فراخوان سفیر و اتخاذ مواضع تند و تهدیدآمیز علیه دمشق از جمله این اقدامات است. البته آنها در کنار سوریه، لبنان را در نظر گرفته اند، به گونه ای که به طور همزمان با جبهه گیری در برابر دولت «میقاتی» از دادگاه ترور حریری علیه مقاومت به دنبال فتنه سازی علیه لبنان هستند.
در جمع بندی کلی از آنچه ذکر شد می توان گفت که بررسی تحولات اخیر منطقه نشان می دهد که اعراب در ماه های اخیر بار دیگر گرفتار بازی آمریکایی شده اند و صرفاً در چارچوب مطالبات آن گام بر می دارند. هر چند که بهانه آنها حفظ قدرت داخلی و موقعیت منطقه ای تحت حمایت آمریکا است، اما تاریخ نشانگر عدم تحقق اهداف این کشورها است، چرا که از یک سو آمریکا هرگز پایبند به تعهدات خود نبوده، چنانکه نمود آن را در سرنوشت صدام و مبارک می توان مشاهده کرد و از سوی دیگر ملت های منطقه نیز پذیرنده بازی کنونی سران عرب نبوده و برای مقابله با این روند در جهت کسب استقلال کشورشان از آمریکا بر شدت قیام های خود خواهند افزود.
نظر بدهید |